سفارش تبلیغ
صبا ویژن

باران که می بارید ...

دهات چشم های تو ...

کنار من نشسته ای ، مرا نگاه می کنی
حقیقت است نازنین ، تو هم گناه می کنی

تماس های ما فقط ، پیامک است مدتی
چقدر سخته این چنین ، مرا تباه می کنی

دهات چشم های تو ، در این هوای دود و دم
عجیب جلوه می کند ، که رو به ماه می کنی

همینکه می رسم به تو ، همیشه مِن و مِن کنان
قبول کن به جای من ، تو اشتباه می کنی

اَزت برای لحظه ای ، نمیشه دل نمی کنم
به هر بهانه ای مرا ، تو رو به راه می کنی



[ یادداشت ثابت - چهارشنبه 94/4/18 ] [ 2:52 عصر ] [ فواد شجا ع الدینی ] نظر


بیقرار

زیر باران گریه کردم ، تا تو اشکم را نبینی  

با تو من حرفی ندارم ، چون به احساسم ظنینی

 

بسکه دورم کردی از خود ، عقده کردم با تو باشم

مثل اسفندم بر آتش ، ای پری رو ای زمینی

 

میشه از لب های داغت ، توت قرمز چید و تا صبح

در بغل از بوسه هایم ، لُعبتی از خود ببینی

 

می توان با دست هایت ، ارگی از دل ساخت در بم

تا تو در آن برج و بارو ، لحظه ای با من بشینی

 

حجله ام را با تو بستم ، از تبی آرام آرام

رقص من پیوست با گل ، تا تو از آن دل بچینی

 



[ پنج شنبه 94/5/8 ] [ 4:33 عصر ] [ فواد شجا ع الدینی ] نظر


ماه بانو

چه قاطع هستی ای بانو مصمم 

که از کرمان می یایی پیش ما بم

 

چه عطری می زنی وقتی دوتایی

تو ابرا لحظه ای هستیم با هم

 

هوایی کردی ام شیطان چه رسمیست ؟

همینجوری فریبت خورد آدم

 

مرا ای ماه بانو درد گم کرد

و ماتم گیر ما شد عشق کم کم

 

به من بر می خورد پیشم نباشی

و باید سر کنم یک عمر با غم

 

نمی دانم خبر داری عزیزم

تو را من قد دنیا دوست دارم

 



[ پنج شنبه 94/5/8 ] [ 4:32 عصر ] [ فواد شجا ع الدینی ] نظر


مسیحای عشق

با قلم بر دفتری خالی ، چه خطها می کشم

عابری را در سکوتی، سرد و تنها می کشم

 

کودک دل با دو پایی، فارغ از دلواپسی

در بغل آغوش گرمی، از تو فردا می کشم

 

در خیالی ژرف و گِردابی از این بی انتها

سوز دل را هم تراز عشق و گرما می کشم

 

باز از آن رسوای عاشق، در فراق بی کسی

یوسفی برعشق دیرین، زلیخا می کشم

 

تب نمی کردم اگر، غیر از شما می شد طبیب

در شفا پاشویه ات را، چون مسیحا می کشم



[ پنج شنبه 94/5/8 ] [ 4:32 عصر ] [ فواد شجا ع الدینی ] نظر


نمی دانم ...

هزاران شیوه تا چشم تو راه است 

نمی دانم کدامینش نگاه است ؟

 

نمی دانم چرا حرفت دو پهلوست !؟

عزیزم کار من هر وقت آه است

 

هوا دم کرده شب بدجور شرجیست

در این مرداب مردن اشتباه است

 

در آب افتاده امشب عکس مهتاب

نگارم از کجا معلوم ماه است ؟

 

همش حرفای تکراری، همش حرف

غزل دیگر نمی گم، چون گناه است



[ پنج شنبه 94/5/8 ] [ 4:31 عصر ] [ فواد شجا ع الدینی ] نظر


:: مطالب قدیمی‌تر >>