سفارش تبلیغ
صبا ویژن

باران که می بارید ...

پاییز

برگ پائیزم ببین افتاده بر خاکم هنوز
عابری هم پا گذارد ، بر دل پاکم هنوز

رفتم از پائیز چشمانت به راه خستگی
کوچه راهی جویم از ، بن بست پژواکم هنوز

از نگاه سرد و خاموشت منِ نام آشنا
کودکی ده ساله با ، چشمان نمنا کم هنوز

سعی کردم ، دور از این جنجال باشم دور از عشق
دور از این بیغوله من ، در حال اِمساکم هنوز

طعمه ام من ، مثل آن یک قطره در منقار اشک
من همان افتاده برگ از ، شاخه تاکم هنوز

 



[ شنبه 94/4/13 ] [ 12:4 صبح ] [ فواد شجا ع الدینی ] نظر